
در دو دهه گذشته، جریان تفکر اسلامگرایانه در خاورمیانه نسبت به سایر جریانهای فکری، گسترش چشمگیرتری داشته و حضور پررنگتری نسبت به ناسیونالیسم از خود نشان داده است. این جریان که از زمان ظهور خود در دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۹۰ دچار تحولات اساسی شده، امروزه به پدیدهای چندوجهی و غیرهمگون تبدیل شده است. گرایشهای متنوعی درون این جریان مشاهده میشود که در کشورهای مختلف خاورمیانه به اشکال گوناگون ظهور و بروز یافتهاند
عوامل متعددی موجب شدند که تفکر اسلامگرایانه از اعتدال سیاسی به سوی رادیکالیسم و فعالیتهای انقلابی گرایش پیدا کند. نخستین عامل، آثار و نوشتههای سید قطب بود که در اوایل دهه ۱۹۶۰ زمینهساز تغییر و تحول سیاسی و ایدئولوژیک این جریان شد. در ادامه، پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ نیز به تقویت این گرایشهای رادیکال کمک کرد. علاوه بر این، شکست اعراب از اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷ نقطه پایانی برای ناسیونالیسم رادیکال (پانعربیسم) و آغاز خلأ ایدئولوژیک در منطقه بود.
آثار سید قطب که به “مانیفست جنبش اسلامی معاصر” مشهور است، بیشترین تأثیر را بر تفکر اسلامگرایانه گذاشت و موجب تقویت گرایشهای رادیکال و انقلابی در این جریان شد. قطب که در اوایل دهه ۱۹۵۰ ریاست بخش انتشارات اخوانالمسلمین را بر عهده داشت، پس از بازداشت در سال ۱۹۵۴ و مشاهده خشونتهای نظامیان با زندانیان اخوان، به این نتیجه رسید که راهی جز مبارزه قهرآمیز و آغاز حرکتهای جهادی علیه حکومتهای غیراسلامی باقی نمانده است. در کتاب «معالم فیالطریق» (نشانههای راه)، وی بر ضرورت رویارویی خشونتآمیز با نظامهای سیاسی غیراسلامی تأکید کرد. این ایدهها، الهامبخش گروههای رادیکال در کشورهای مختلف از جمله مصر و سوریه شد.
پس از مرگ جمال عبدالناصر و روی کار آمدن انور سادات، صحنه برای فعالیتهای اسلامگرایان فراهم شد. سادات بسیاری از اعضای اخوانالمسلمین را از زندان آزاد کرد و تصور میکرد آنها از وی در برابر کمونیستها، ناصریستها و دیگر مخالفان حمایت خواهند کرد. اما برخلاف انتظار سادات، گروههای رادیکال و انقلابی با الهام از افکار سید قطب شکل گرفتند و فعالیتهای مخفیانه و مسلحانه خود را آغاز کردند. این گروهها به تدریج به سمت مقابله قهرآمیز با رژیم سادات حرکت کردند، بهویژه پس از شکست مصر از اسرائیل در جنگ ۱۹۷۳.
در سوریه، اخوانالمسلمین که از سال ۱۹۶۳ و پس از کودتای حزب بعث با این رژیم در تقابل بود، فعالیتهای خود را به سمت مبارزه مسلحانه سوق داد. از اواسط دهه ۱۹۷۰، اسلامگرایان سوریه حملات مسلحانه علیه رژیم حافظ اسد را آغاز کردند و این تقابل به درگیریهای شدیدی انجامید.
از نیمه دوم دهه ۱۹۸۰، شکل جدیدی از رادیکالیسم اسلامی ظهور کرد که از لحاظ ماهوی با رادیکالیسم پیشین تفاوت داشت. برخلاف گروههای پیشین، این گرایش جدید به خشونت فرقهای روی آورد. این جریانها، که در ابتدا بهصورت پراکنده فعالیت میکردند، با شکلگیری سازمان القاعده در اواخر دهه ۱۹۸۰ وارد صحنه شدند.
القاعده ابتدا تحت عنوان «جبهه جهانی جنگ با صلیبیها و یهودیان» فعالیت میکرد، اما در سال ۱۹۸۸ رسماً به «القاعده» تغییر نام داد. عبدالله عزام و اسامه بنلادن رهبری این گروه را بر عهده داشتند. فعالیتهای این گروه با ظهور رژیم طالبان در افغانستان گسترش یافت. القاعده از این فرصت استفاده کرد تا عملیات نظامی گستردهای را علیه منافع آمریکا در منطقه ترتیب دهد که در نهایت به حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ منجر شد.
عملیات ۱۱ سپتامبر برای القاعده پیامدهای غیرقابل پیشبینی و بسیار سنگینی به همراه داشت. ایالات متحده و متحدانش در پاسخ، عملیاتهای گستردهای علیه طالبان و القاعده آغاز کردند. طی این عملیاتها، رژیم طالبان سرنگون شد و پایگاههای القاعده در افغانستان هدف حملات شدید قرار گرفت. این حملات، زیرساختهای القاعده را تخریب کرد و این سازمان را ناچار ساخت ساختار سازمانی خود را تغییر دهد.
پس از حملات گسترده آمریکا، القاعده بهمنظور در امان ماندن از حملات بیشتر، ساختار هرممحور خود را به ساختاری خوشهای و مستقل تبدیل کرد. این تغییر ساختاری، انعطاف بیشتری به آن داد و امکان فعالیت غیرمتمرکز را برای گروههای محلی فراهم کرد. یکی از مهمترین خوشههای القاعده در منطقه، “جبهه النصره” در سوریه بود. این گروه در سال ۲۰۱۲ با هدف سرنگونی حکومت سوریه و ایجاد حکومتی مبتنی بر شریعت اسلامی شکل گرفت. جبهه النصره به رهبری ابومحمد الجولانی بهعنوان شاخه رسمی القاعده در سوریه معرفی شد.
در ادامه و برای کاهش فشارهای بینالمللی، جبهه النصره در سال ۲۰۱۶ نام خود را به “جبهه فتحالشام” تغییر داد و اعلام کرد که از القاعده جدا شده است. اما این تغییر نام، بیشتر یک اقدام تاکتیکی برای دور زدن تحریمهای بینالمللی بود. در نهایت، این گروه در سال ۲۰۱۷ با چند گروه شورشی دیگر ادغام شد و “هیئة تحریر الشام (HTS)” را تشکیل داد که تا چندی پیش فقط کنترل بخشهای از استان ادلب را در اختیار داشتند و امروز توانستند دمشق را تصرف و حکومت بشار اسد را ساقط کنند. اگرچه جبهه النصره ادعا کرد که از القاعده جدا شده، اما این گروه همچنان به ایدئولوژی و اصول فکری القاعده پایبند است و تنها برای فرار از فشارهای نظامی و سیاسی دست به تغییر نام و برند زده است.
در وهله نخست، ممکن است چنین به نظر برسد که گرایش اسلامگرایی، با توجه به ایدئولوژی نظام جمهوری اسلامی و سیاستها و هویت آن، برای ایران فرصتآفرین باشد؛ اما در عمل، چنین امری محقق نشده است. چندگانگی گرایشهای اسلام سیاسی و نیز پیچیدگی امر سیاسی و منافع شخصی، گروهی و ملی، باعث شده است که جریانهای اسلامگرا، نهتنها برای ایران فرصتآفرین نباشند، بلکه در مواردی تهدیدهایی جدی نیز ایجاد کنند. تحولات سیاسی چهار دهه پس از انقلاب اسلامی نشان میدهد که رابطه جریانهای اسلامگرا با جمهوری اسلامی ایران بسیار متنوع و پیچیده بوده است
در میان گرایشهای اسلامگرا، اسلامگرایی سلفی، به دلیل هدف نهاییاش یعنی برپایی خلافت اسلامی در سراسر جهان اسلام، برای ایران تهدیدی وجودی به شمار میرود. این جریان، ایران را همانند دوران خلافت عباسیان، بخشی از “امارت خراسان” در نظام خلافت اسلامی میداند و در پی از میان بردن هویت فرهنگی، سیاسی، استقلال، موجودیت و حتی نام تاریخی و مقدس ایران است. اسلام سلفی، ایران را به دلیل هویت ایرانی آن برنمیتابد و از لحاظ مذهبی نیز آن را بخشی از “دنیای رافضی” (شیعه) میداند. از منظر سلفیها، رافضیها کافر محسوب میشوند و این باور، انگیزهای برای خشونتهای فرقهای علیه شیعیان به شمار میرود.
اقدامات خشونتبار جریانهای سلفی در منطقه علیه شیعیان و تلاش برای از بین بردن آنها، گواهی بر این واقعیت است. فتواهای علمای سلفی، که خود بویی از فرهنگ و تمدن نبردهاند، علیه ایرانیان و شیعیان، نشاندهنده دشمنی ذاتی سلفیگرایان با ایران، مردم و فرهنگ آن است. اقدامات تروریستی و خشونتبار گروههای سلفی در مرزهای ایران و مناطق سنینشین کشور، تردیدی در مورد دشمنی سلفیگرایان با ایران باقی نمیگذارد. این اقدامات، امنیت ملی ایران را بهطور جدی تهدید میکند و موجب افزایش هزینههای امنیتی، نظامی و سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران شده است.منبع کانال تلگرامی: Partisan2015